. در تابستان ۱۹۴۰به ایران برگشت و پس از عادیشدن وضعیت ایران در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و مطرح شدن مساله نفت و اکتشاف و استخراج آن در ایران، در سال 1948 اداره ای به نام اکتشاف نفت به ریاست باقرمستوفی در وزارت دارایی تاسیس شد. پس از آن، با داغ شدن بحث ایجادصنعت پتروشیمی در ایرن، باقر مستوفی وارد این صنعت شد.آنچه پیش روست داستان خلاصه شده ایجاد صنعت پتروشیمی از آغاز تا آستانه انقلاب اسلامی به نقل از باقر مستوفی در گفتوگو با بنیاد مطالعات ایران است. خواندن این مصاحبه را به تمام خانواده بزرگ صنعت پتروشیمی توصیه می کنیم:
چطور شد که شما وارد پتروشیمی شدید؟
در شرکت سهامی نفت ایران در زمینه اکتشاف نفت کار کرده بودم.در نتیجه به صنعت نفت و آینده نفت ایران علاقه داشتم. هر کسی هم که در صنعت نفت ایران کار میکرد و آگاه بود که ایران چه مقدار ذخایر گاز دارد و میدید که چقدر گاز میسوزد و از بین میرود، بدون این که به مصرفی برسد، طبیعتا به این فکر میافتاد که باید در این زمینه کاری کرد. بنابراین طی چند سالی که در سمت عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران مسئول اداره امور غیرصنعتی بودم و در هیئت مدیره شرکت اکتشاف و تولید کنسرسیوم شرکت داشتم گزارشهات متعدد از وضع حال و آینده تهیه میکردم که در آنها اهمیت صنعت پتروشیمی و لزوم استفاده از گازهایی که ناچار آتش میزدیم مرتبا به مقامات بالا تاکید و یادآوری میشد.
اجازه بفرمایید این بحث را از سابقه تفکر درباره پتروشیمی در ایران شروع کنیم.
اصولا پتروشیمی صنعت تازهای است در دنیا. البته پتروشیمی قبل از جنگ دوم جهانی هم وجود داشته، ولی نه به مقدار زیاد. قبل از جنگ پیشرفتهایی در علم شیمی و ساختن مواد مختلف از هیدروکربورها به صورت مختلف به وجود آمده بود.
در دهههای ۱۹۴۰ و ۵۰ در نقاط مختلف دنیا استفاده از مواد اولیه نفتی برای ساختن جنسهای مورد نیاز مردم، از جمله الیاف مصنوعی، پلاستیکها، لاستیک و غیره که در سابق برای تهیه آنها از مواد گیاهی، نباتات و غیره استفاده میشد، رونق گرفت و در بسیاری کشورهای غربی کارخانههایی مخصوص این کار ساخته شد. در همین زمان تجربیات و کشفیات علمی و فنی که در زمان جنگ برای تهیه مواد نایاب به دست آمده بود در مقیاس بزرگ مورد عمل قرار گرفت و معلوم شد که فرآوردههایی که از این راه به دست میآیند مرغوب و ارزان هستند و برای آنها بازار بزرگی وجود دارد و اگر در مقیاس بزرگ تهیه شوند، میتوانند از هر حیث با فرآوردههای طبیعی رقابت کنند. در نتیجه، در فاصله سالهای آخر دهه ۴۰ و سالهای اول دهه ۵۰ در اغلب ممالک صنعتی صحبت از پتروشیمی زیادتر و بیشتر شد و از سال ۱۹۴۵ به بعد این صنعت جوان رونق بسیار گرفت و فرآوردههای پتروشیمی کمکم جانشین فرآوردههای طبیعی در بازار شدند. پیشرفت این صنعت در آمریکا مخصوصا و بعدا در بسیاری ممالک دیگر دنیا، خیلی سریع بود. در سالهای دهه ۵۰ تقریبا تمام ممالکی که خودشان صنعت نفت داشتند، مثل آمریکا، انگلستان، آلمان و غیره، شروع کردند به استفاده از مواد نفتی برای ساختن جنسهای مورد نیازشان. برای این منظور، شرکتهای مختلف در هر کشوری تاسیس شد و در هر شرکت برنامههای مخصوصی پایهگذاری شد.
زمزمههایی که در سایر جاهای دیگر دنیا درباره پتروشیمی میشد، البته به گوش ما هم در ایران رسیده بود . طبیعتا برای ما هم مهم بود که در ایران یک چیزی شبیه آن داشته باشیم.
باید گفت که آنچه ما در ایران میگوییم پتروشیمی که ضمنا کودهای شیمیایی هم جزو آن است، با آنچه در دنیا پتروشیمی میگویند فرق دارد. در دنیا پتروشیمی فقط به آن چیزهایی میگویند که مربوط به الیاف مصنوعی، الکل، لاستیک، پلاستیک و این جور چیزهاست، ولی کود شیمیایی را جزو پتروشیمی حساب نمیکنند. جزو صنعت شیمی حساب میکنند. ولی ما در ایران نه صنعت شیمی داشتیم و نه پتروشیمی. ما همهاش را در یک شرکت قرار دادیم و نام آن را شرکت ملی صنایع پتروشیمی گذاشتیم و تهیه کودهای مصنوعی نیز از وظایف اولیه ما شد.
در کشورهایی که از آن نام بردید، مثل آلمان، انگلیس، آمریکا یا فرانسه، صنعت پتروشیمی را بخش خصوصی آغاز کرد یا دولتها بیشتر درگیر آن بودند؟
بیشترش را بخش خصوصی آغاز کرد، جز در روسیه که البته از طرف دولت انجام شد، یا در سایر ممالک سوسیالیست که اغلب دولتها راه میانداختند. بخش خصوصی عامل بهتری است برای این که در زمینه شرایط اصلی کار، که عبارت از ابتکار و در عین حال سرعت عمل و غیره باشد، میتواند بهتر و سریعتر عمل کند. دولت ایران به عنوان دولتی که نفت خودش را ملی کرده بود شرکت ملی نفت ایران را مسئول اجرای برنامه پتروشیمی کرد ولی قبل از این که این دستور دولت صنعت پتروشیمی را منحصرا در شرکت ملی نفت ایران تمرکز بدهد، به دلیل این که اظهار نظر شده بود که این صنعت باید ترویج بشود، تعدادی از سازمانهای مختلف دولتی، هر یک به سلیقه خود و بسته به احتیاج و توانایی خود، یک طرح کوچکی را در یک گوشهای شروع کرده بودند. به طوری که من یادم میآید، آن روزی که ما در شرکت نفت خواستیم مشغول کار شویم در شش یا هفت اداره، که بعد از این چند سال یادم نمیآید که دقیقا کدام و کجا بودند، پروژههایی، بعضی کوچک و بعضی بزرگتر در نظر بود، ولی اجرا نشده بود. تنها یک کارخانهای در شیراز ساخته شده بود و در آن کارخانه کود نیتراته (کود ازته)، ساخته میشد.
چطور شد شما را انتخاب کردند؟
بنده را چرا انتخاب کردند خدا داناست.. یک روز آقای اصفیا، مدیرعامل سازمان برنامه وقت ، به من تلفن زد. گفت خواهش میکنم یک ناهار باهم بخوریم. تعارف کرد که من میآیم آن جا. رفتیم ناهار خوردیم. سرناهار گفت برایت نامه گرفته اند که بروی بشوی رییس کل پتروشیمی ایران. میخواستم قبل از این که کس دیگر به تو بگوید من به تو بگویم . عده زیادی دنبال این کار هستند، اما من میدانم که تو از هرکس دیگری بهتر از عهده این کار بر میآیی. منتظر شدم تا به من ابلاغ شود. من از وسایل موجود در اختیار خودم به عنوان عضو هیئت رییسه شرکت نفت استفاده کردم برای این که یک سازمانی درست کنم. ما اول یک هیئت مدیره درست کردیم . اعضا خیلی به دقت انتخاب شدند و تماما حرفه خودشان را به بهترین وجهی میدانستندو در دستگاه ما مسئولیتهای مختلفی به عهده گرفته بودند. پنج مدیر داشتیم، یکی مدیر عامل و رییس هیئت مدیره که خود من بودم و چهار تا مدیر دیگر که طی سالها بعضی از آنها تغییر کردند. همکاران من افراد بسیار برجستهای بودند. نام همه را طبیعتا نمیتوانم الان به یاد بیاورم، اما به عنوان مثال، آقایان دکتر هوشنگ مهتدی، شاهین قره بگیان، حسینعلی حجاری زاده، حشمتالله مینا، شاپور شریفی، هوشنگ فرخان، عبادالله بهاری، عباس گزیدهپور، سلیمی، عباسقلی بختیار، دکتر ولیالله فسا، کیانفر و صدوقی و غیره. بسیاری دیگر که تمام آنها افراذیصلاحیت و کاردان و قابل اعتماد بودند و من الان نمیتوانم آنها را نام ببرم.
آیا فکر جدی در باره پتروشیمی از همین سالها شروع شد؟
نه، پیش از آن. آشکارا بسیاری از صاحبنظران از مدتها پیش مسئله هدر رفتن گازها و اهمیت پتروشیمی را در نظر داشتند. اما باید امکانات هم به وجود میآمد. تصمیم راجع به کارخانه کود شیمیایی شیراز از یک جهت هم گویای احساس نیاز به پتروشیمی است . اما از نظر عملی، اولین اساسنامه مربوط به سرمایه گذاری و ایجاد و توسعه صنایع پتروشیمی در زمستان سال ۱۳۴۲ از تصویب هیئت وزیران گذشت. فکر میکنم دکتر اقبال تازه رییس شرکت نفت شده بود . در بودجه اصلاحی که برای سال ۱۳۴۳ تهیه شد کارهای مربوط به ایجاد و توسعه صنایع پتروشیمی در شرکت ملی صنایع پتروشیمی متمرکز شد که خود این شرکت در چارچوب شرکت ملی نفت قرار گرفت. قانونی که ما تهیه کردیم- یعنی قانون توسعه صنایع پتروشیمی، در سال ۱۳۴۴ به تصویب مجلس رسید. از همین زمان، شروع کردیم به تهیه اساسنامه شرکت ملی صنایع پتروشیمی که در مرداد سال ۱۳۴۵ از تصویب هیئت وزیران گذشت. در چارچوب این اساسنامه وظیفه مدیریت، تولید، بازاریابی و توزیع و فعالیتهای دیگر در صنعت پتروشیمی و صنایع مربوط و یا وابسته به آن را شرکت ملی پتروشیمی به عهده گرفت.
قبلا گفتید برای انجام کارهایتان بررسیها و مطالعاتی میکردید؟
یک گروه برنامهریزی(Planning)داشتیم که طرحها و پروژهها را مطالعه میکرد. برایتان مثال عملی بزنم که روشن بشود. گروه برنامهریزی هر پروژهای را که مطالعه میکرد، میآمد میگفت مثلا که آقا باید حداقل هر روز هزار تن آمونیاک تولید کرد . بعد بنده وظیفهام این بود که مشخص کنم چند تن آمونیاک میتوانیم بفروشیم. وقتی میدیدم که نمیتوانیم در ایران این حجم آمونیاک را بفروشیم، باید فکر دیگری میکردیم. برای استفاده از این مقدار آمونیاک باید چند برابر آن، مثلا تولید روزانه 2 تا 3هزار تن اوره می شود سالانه یک میلیون تن. همه مصرف اوره ما 90 هزار یا 100 هزار تن بود. راهش این بود که کسی را که میتواند این آمونیاک را ببرد در یک جای دیگر برای خودش اوره بکند پیدا کنیم و آمونیاک را نسبتا ارزان به او بدهیم که بتواند این کار را انجام بدهد، اما به شرطی این کار را بکنیم که با ما شریک بشود، هم این جا هم آن جا.
شما از همان ابتدا به این نتیجه رسیدید که اگر قرار باشد یک صنعت پتروشیمی کارآمد داشته باشید این صنعت باید در سطح بزرگ به وجود بیاید؟
در سطح بزرگ باید باشد. بنده باید بگویم که برای هر موسسه تولید پتروشیمی که در بازار جهان وارد میشود کاملا حیاتی است که به مقیاس بزرگ تولید کند و هزینه واحد تولید را پایین بیاورد ، وگرنه غیر اقتصادی است.
حتی اگر هزینه گاز یا نفت را صفر هم حساب کنید، باز هم ضرر میکنید. بنابراین ما ناچار بودیم که روی مقیاس کوچک کار نکنیم. اگر نمیخواستیم روی مقیاس کوچک کار کنیم، راهحلش این بود که کسی را پیدا کنیم که جنس ما را یا ببرد بفروشد یا خودش مصرف بکند یا اقلا نیمه تمامش را مصرف کند.
چرا از ابتدا پتروشیمی از شرکت نفت جدا نشد؟
همان طور که گفتم، صنعت پتروشیمی را در مقیاس کوچک نمیشود با کارآیی شروع کرد. بنابراین ما احتیاج به سرمایه نسبتا بالا داشتیم و باید با کمپانیهای بزرگ شریک شویم. اما، این کمپانیها شرکت ملی پتروشیمی ایران را که تازه در شرف تشکیل بود، نمیشناختند. اما شرکت ملی نفت ایران را خوب میشناختند. در نتیجه، به نفع ما بود. باید چند سال در لوای شرکت ملی نفت کار میکردیم تا همه ما را بشناسند. شرکت ملی نفت سرمایه نقدیاش پنج هزارمیلیون دلار بود. ما ناگهان دیدیم که در شکم شرکت ملی نفت ده هزارمیلیون دلار سرمایه داریم. سریع جلو رفتیم. من رفتم پشت سر هم با شرکتهای آلاید کمیکال، بیاف گودریج، میتسویی، میتسوبی شی مشارکت درست کردم. هر کدام از اینها، یکی هزارمیلیون، یکی دو هزارمیلیون، یکی سه هزارمیلیون دلار، یا چیزی نزدیک آن سرمایه گذاشتند. هر کدام یک مقدار قرض کردیم و شروع کردیم به ساختن کارخانه. وقتی این پولها و تعهدات را جمع میزدید میشد مبلغی در حدود ده هزارمیلیون دلار در داخل در حدود پنج هزارمیلیون دلار . تنها، پروژه ما با ژاپنیها حداقل30 میلیارد دلار میارزید. در طی زمان شرایط ما به کلی تغییر کرد. یک دلیل دوم هم برای ماندن در شرکت نفت داشتم. ژاپنیها علاقه داشتند که بیایند خودشان در ایران نفت استخراج کنند. به آنها گفتم شما باید یک چیزی از خودتان نشان بدهید، به اصطلاح انگلیسی یک(carrot) به ایران بدهید. پس بیا این جا سرمایهگذاری کن و بعد در شرایطی قرار میگیری که در استخراج و فروش نفت هم شرکت کنی. این یک امتیازی است که آن وقت میتوانی بگیری.
در این زمان چند وقت از تشکیل شرکت پتروشیمی گذشته؟
مثلا ۶ سال، ۵ سال. سالی یک دانه از اینها راه افتاد؛ دو سال اول هم برای اولیش است. البته، در عین حال که ما این چند شرکتی که نام بردم را به راه میانداختیم، با کسان دیگر هم صحبت میکردیم. به نتیجهای که رسیده بودیم این بود که نرویم عقب یک شرکت، در یک نقطه، مثلا بیاف گودریچ، که البته سیستم و روش خوبی هم دارد، آن را از او بگیریم و راضی باشیم. بلکه باید برویم یک شرکت بزرگتری را، شاید بزرگترین در دنیا را، پیدا کنیم. چرا؟ برای اینکه ما بزرگترین مساله خودمان را تازه کشف کرده بودیم. در این مدت ما یک مطالعه کردیم درباره آیندهنگری، درباره ۲۰ سال آینده . ما درآن مرحله میبودیم که مثلا هفت یا هشت میلیون، بشکه نفت باید استخراج کنیم در حالی که نفت مان ممکن است پایینتر رفته باشد و خرجمان بالاتر، با جمعیتی که الان خیلی بیشتر شده و مقیاس زندگی هم قاعدتا باید در شرایط معقول خیلی بالاتر رفته باشد. پولها را ضرب که میکردید میدیدید کافی نیست و باید یک چیزی معادل با مثلا یکمیلیون یا دومیلیون تن نفت را، که چیز کمی نمیشود، آدم تبدیل کرده باشد به یک کالایی که ۶ برابر یا ۵ برابر آن نفت قیمت دارد. مثل اینکه شما عوض ۸میلیون بشکه نفت ۵ یا ۴میلیون در آورید. اما درآمد ۸میلیون بشکه را داشته باشید. چه چیزی میتواند این کمبود را پر کند؟ فقط و فقط پتروشیمی و آن گاز. بنابراین ما دراین مساله و در این فکر بودیم که راهحل صحیحی برای این موضوع پیدا کنیم. راهحل صحیحش پروژه ایران و ژاپن بود. مذاکرات ما با ژاپنیها خیلی طول کشید. کمپانیهایی که میآمدند یک دفعه نمیآمدند. یک دفعه حسابدارانشان میآمدند، دفعه دیگر مهندسین شان میآمدند، سوم سازندگانشان میآمدند، چهارم مدیرانشان میآمدند و هی همه با هم حرف میزدند. خلاصه ما با شش شرکت بزرگ ژاپنی که من به شما گفتم بزرگترین شرکتهای دنیا بودند شریک شدیم. شرکت میتسویی شد رییس آنها. در واقع شرکت سهامی پتروشیمی ایران - ژاپن، بر اساس قوانین ایران در سال ۱۳۵۲ به ثبت رسید و رسما شروع به کار کرد.
هزینه ساختن این مجموعه طبق محاسبه شما چقدر بود؟
در حدود سه هزارو خردهای میلیون دلار.ولی الان اگر بخواهید آن پروژه را بسازید، سی و پنجمیلیارد است.
چطور شد که شما شروع کردید با ژاپنیها درباره این پروژه بزرگتر صحبت کردن و با مثلا شرکتهای آمریکایی یا فرانسوی ادامه ندادید؟
مساله ادامه ندادن با کسی نبود. شرکت آمریکایی آلایدکمیکال آمده بود یک کاری راه انداخته بود برای ما و یک مدتی هم در ایران مانده بود. در آن مدت وضعیت داخلی خود شرکت آلایدکمیکال تغییر پیدا کرده بود. بیشتر ترجیح میدادند که داخل خود آمریکا سرمایهگذاری بکنند تا خارج از آمریکا. در نتیجه آن اطمینان خاطری که سابقا داشتیم دیگر نداشتیم. بنابراین، ما میخواستیم به کارمان توسعه بدهیم، اما پیدا کردن مشتری برای یک طرح بزرگ در مدت کوتاه عملی نبود. موضوع فرانسه هم همین طور است. روی مقیاس بزرگ وقتی که صحبت میکنیم، از بیلیونها دلار سرمایهگذاری، این قدر شرکت وجود ندارد که همه ابعاد کار را بتواند انجام بدهدمن راجع به پروژههای بزرگ صحبت کردم ولی تشویق مردم به کار کردن درdownstream، یکی از اهداف اصلی ما بود. یعنی از آن جایی که ما کار را تمام کردهایم مردم شروع میکنند. ما پلاستیک را میسازیم، بعد یکی از این پلاستیک لوله میسازد، یکی دیگر ازش شیشه درست میکند، یکی دیگر بطری درست میکند. اینها کار ما نیست. کار یک کس دیگر است، کار بخش خصوصی است. صنعت پاییندست را باید بخش خصوصی انجام بدهد.
روابط شما با دولت چگونه بود؟
رابطه ما با دولت از دو راه بود، یکی از راه شرکت ملی نفت که تا وقتی که از هم به کلی جدا شدیم، دو یا سه سال قبل از انقلاب، صاحب سهم پتروشیمی بود. بنابراین قسمت اعظم کار ما در موقعی بود که ما عضو شرکت ملی نفت ایران بودیم و صاحب سهم ما شرکت ملی نفت ایران بود. دولت برای ما صاحبان سهامی معین کرده بود که مجمع عمومی ما را تشکیل میدادند. مجمع عمومی عبارت بود از مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران، وزیر صنایع و معادن، وزیر دارایی و مدیرعامل سازمان برنامه. ما در عین حال، با دولت رابطه مستقیم داشتیم. بیشتر از این لحاظ بود که ما احتیاج به پول داشتیم و بودجه ما باید در سازمان برنامه مطرح میشد. ما طرحهای مان را میفرستادیم به سازمان برنامه و برایش بودجه میخواستیم. بودجهای که ما میخواستیم معمولا باید رقابت میکرد با سایر بودجهها. بار بودجهای دولت هم سنگین بود. گرفتاری ما این بود که پتروشیمی چیز خیلی واجبی نبود که حالا این طرح پتروشیمی بیست تا کارخانه باشد یا بیست و یکی کارخانه. ولی از لحاظ کسی که به آینده نگاه میکند، به همان ترتیب که به شما گفتم فکر میکند که باید یک پایه صنعتی قوی ایجاد کرد براساس یک گاز ارزان یا نفت ارزانی که بتواند به تمام دنیا جنس بفروشد و سرمایه برای احتیاجات روز افزون مملکت تهیه کند، پتروشیمی یکی از صنایعی بود که دولت خیلی زیاد به آن توجه نمیکرد. در نتیجه ما مرتب باید تکرار میکردیم که این موضوع مهم است. دیگران از شدت تکرار ما خیال میکردند که ما شاید داریم اغراق میگوییم. در صورتی که وقتی که آدم به منافع ایران در آینده نگاه میکرد و به مخارجی که توسعه ایران در زمینههای اجتماعی و اقتصادی داشت، و امکاناتی که از لحاظ کشف نفت و بقیه منابع در مملکت وجود داشت، با آن وضعی که ما پیش میرفتیم با یک خطر عمده روبهرو بودیم که منابع خام ما پاسخگوی همه نیازهای ما نباشند. لذا دولت باید قبول میکرد که تولید ارزش اضافی(added value)، یا در این مورد اضافه کردن برقیمت جنسی که از نفت حاصل میشود، یک جوری باید صورت عمل به خود میگرفت و باید حتما، حتما جلوی این حرام شدن گاز را گرفت.
نظر دولت نسبت به پتروشیمیچه بود؟
نظر دولت راجع به پتروشیمی از اعتقاد راسخی ریشه میگرفت که ایران باید (added value) داشته باشد و پتروشیمی تنها راهی است که از نفت میشود ارزش افزوده گرفت و پتروشیمی میتواند یک شرکت مادر باشد برای صنایع دیگر که ایران راه میاندازد، از دو جهت؛ یکی از جهت صنایع پایین دست پتروشیمی که محصولات پروژههای اصلی میتوانست در اختیار سرمایهگذاران بخش خصوصی در طرحهای کوچکتر برای رفع احتیاجات مردم ایران قرار گیرد و دیگر از جهت فروش محصولات پتروشیمی در بازارهای خارج که تحصیل ارز مورد نیاز برای کشور با استخراج نفت کمتری در آینده را مقدور میساخت. ضریبی که ما حساب میکردیم شش به یک بود، یعنی اگر نفت تبدیل به ماده پتروشیمی شده و به خارج به صورت پلاستیک یا لاستیک یا الیاف مصنوعی صادر شود ارز حاصله شش برابر ارزی است که از فروش مستقیم صادرات همان مقدار نفت خام به دست میآید و اگر در این زمینه اقدام نشود هیچ وقت درآمد ارزی ایران کفاف مخارج کشور را نخواهد داد.
آیا مطلب دیگری به ذهن شما میآید که علاقمند باشید راجع به آن صحبت بکنیم؟
مطالب خیلی زیاد هست، ولی به قدر کافی ما صحبت کردیم. آنچه هست این است که در ایران استفاده از یک صنعتی که روی پای خودش بایستد و از گاز بی حد و حصر ایران برای آینده خود ایران به منظور تهیه کود شیمیایی و مواد شیمیایی مورد نیاز مردم یا چیزهای دیگر مثل پلاستیک، لاستیک، الیاف مصنوعی و غیره استفاده کند واقعا یک نیاز و یک کار اساسی است. با این سرمایهای که ایران دارد و حالا که دیگر جمعیت شده 65 میلیون نفر، چنین صنعتی به خودی خود میتواند روی پای خودش بایستد. یعنی درهرقراردادی به مقیاس مصرف ۶۵میلیون نفر جمعیت یک کارخانه باید به راحتی بتواند تولید را به حداکثر اقتصادیبرساند، بدون این که ناراحت باشد. بنابراین اکنون موضوع پیدا کردن یک شریک هم این قدرها اهمیت ندارد، که پانزده بیست سال پیش با 30 میلیون جمعیت ومصرف پایینتر داشت.