بهطوریکه از سالهای اولیه دهه 1970 به بعد، پژوهشگران این حوزه، نوع شناسی گوناگونی را برای توضیح نحوه شکلگیری استراتژیها، عرضه کردهاند. امروزه از این رویکردها به عنوان مکاتب حوزه استراتژی و شکلگیری آن که دارای تفاوتهایی زیربنایی هستند نام برده میشود. رویکردهای گوناگون نظریهپردازان حوزه استراتژی به چگونگی شکلگیری استراتژی در سازمانها، موجب مطرحشدن مدلهای متنوع و متعددی در این حوزه شده است. این امر نهتنها نقش زیادی در غنابخشی به ادبیات مدیریت استراتژیک دارد و میتواند موجب توسعه گزینههای پیش روی فعالان حوزه استراتژی ازجمله محققان و مدیران ارشد سازمانها شود، بلکه میتواند موجب سردرگمی افراد در مواجهه با مدلهای مذکور و ایجاد دشواری در انتخاب مدل مناسب شود. همین مسئله سبب شده است تا تعدادی از محققان حوزه استراتژی، درصدد عرضه نوع شناسی برای طبقهبندی انواع استراتژی برآیند.
اندیشمندان کوشیدهاند تا علاوه بر شناساندن استراتژی که راه رسیدن به هدف از پیش تعیینشده است، شکلگیری استراتژی را در قالب مکاتبی نوین به تصویر بکشند. مکاتب دهگانه مدیریت استراتژی در سه دسته تجویزی، توصیفی و ترکیبی بررسی میشوند. وقتی بدنه عظیم ادبیات مدیریت استراتژیک را مرور میکنیم، با ده نظر که ما ازاینپس آنها را مکاتب مینامیم روبهرو میشویم که اکثر آنها به مسئله مدیریت استراتژیک منتج میشوند. هر یک از این ده مکتب دارای یک جنبه فکر منحصربهفرد (بر اساس پارادایم اصلی از فرایند شکلگیری استراتژی) هستند.
مکاتب مختلف مدیریت استراتژیک
مکاتب تجویزی تدوین استراتژی
این نگرش معتقد به طراحی رسمی و پیشبینی تدابیر تحلیلی برای تحقق هدفهای بلندمدت است. بهعبارتدیگر طرفداران این نگرش، شکلگیری استراتژی را فرایند مشخص، قابل پیشبینی و توأم با تدابیر تحلیلی و علت و معلولی میپندارند. مینتزبرگ معتقد است که این نگرش دربرگیرنده سه مکتب فکری طراحی، برنامهریزی و موقعیتیابی است، لذا عمده تعاریف در این نگرش استراتژی را به عنوان طرح، برنامه و یا نقشه در نظر میگیرد. بهعبارتدیگر استراتژی در این نگرش، عبارت از نوعی کار آگاهانه و یا مجموعهای از رهنمودهاست که برای مقابله با وضعیت و یا رخدادی خاص در آینده، پیشبینی میشود. درواقع برنامهریزی استراتژیک با رویکرد فرایندی مصداقی از نگرش تجویزی به استراتژی است. در این مکاتب استراتژی حاصل فرایندی تحلیلی و قاعدهمند است. بحث اصلی تطابق و تعامل شرایط درونی با شرایط بیرونی است. مکاتب زیر در این گروه قرار دارند:
مکتب طراحی[1]: بر اساس این مکتب شکلگیری استراتژی حاصل مواجه نقاط ضعف و قوت و فرصتها و تهدیدهایی است که محیط خارج و داخل مجموعه موردنظر را احاطه کرده است. طرفداران این مکتب به دنبال خلق استراتژیهای ساده و بینظیر هستند که بر شکار فرصتها و استفاده مناسب از نقاط قوت استوار است. علاوه بر عوامل محدودکننده و ترغیبکننده داخلی و خارجی دو عامل مهم دیگر نیز در مدل مفهومی این مکتب مورد توجه قرار گرفته است که عبارتاند از: ارزشهای اصلی و مسئولیتهای اجتماعی.
چهار ویژگی خاص سازمانهایی که مشتاقاند تا استراتژیهای خود را بر مبنای این مکتب اتخاذ کنند، عبارتاند از:
(1) جمعآوری و نگهداری کلیه اطلاعات موردنیاز برای تنظیم استراتژی
(2) شناسایی و تعیین اهداف با تمرکز بر دانش، تجربیات و ارزیابی موقعیت داخلی و خارجی سازمان
(3) امکان محقق سازی اهداف و قابلیت پیشبینی و تعیین موقعیتهای آتی
(4) توسعه و تدوین استراتژی بهصورت گروهی و با تمرکز بر کلیه امکانات و منابع موجود
در این مکتب شکلگیری استراتژی، از طریق ایجاد تطابق بین نقاط قوت و ضعف داخلی و فرصتها و تهدیدهای خارجی انجام میشود.
مکتب برنامهریزی[2]: این مکتب به دنبال مکتب طراحی رواج یافت. در این مکتب یک اصل پایه حاکی از قابلیت تقسیم و اجرای گامبهگام توالی منطقی از اقدامات است که طی مکتب طراحی در قالب یک فرایند یکپارچه رواج یافته بود. بر اساس این مکتب، برنامهریزی یک فرایند رسمی و قابل مدلسازی است که بر مبنای آن میتوان اهداف، برنامهها، طرحهای عملیاتی و بودجه را در قالب برنامههای راهبردی، برنامههای عملیاتی و برنامهریزی بودجه تدوین و در دورهها و سطوح مختلف زمانی و سازمانی به مرحله اجرا گذاشت. این مکتب اغلب فرضیات مکتب طراحی را دربر دارد؛ به استثنای این مفهوم که «فرایند تدوین استراتژی نهفقط یک کار ذهنی بلکه یک کار رسمی و سیستماتیک است که قابل تفکیک به گامهای مشخص، کنترل با چک لیستها و اجرا با فنون مدیریتی است.»
مکتب موقعیتیابی[3]: بر اساس این مکتب، استراتژیها ناشی از نتایج تجزیهوتحلیل موقعیتهای استراتژیک هستند که بیشتر بر اهمیت فرصت و موقعیت استراتژی، نسبت به فرایند تنظیم استراتژی تأکید دارند. عمده توجه این مکتب به خلق ایدههایی ساده اما دگرگون کننده است که در یک موقعیت خاص میتواند، تجویز شود. بر اساس این مکتب در هر یک از شرایط خاص تنها یک یا چند استراتژی بخصوص امکان و قابلیت طرح و بهکارگیری را دارا باشند. این مکتب مبانی و مدل مکاتب طراحی و برنامهریزی را قبول دارد اما به هر یک از آنها یک نکته اضافه کرده است و آن تأکید بر خود استراتژی است. این رویکرد نقش تحلیلگران و مشاورین را در برنامهریزی سازمانی برجسته کرده و دادههای واقعی را مبنای کار قرار میدهد.
مکاتب توصیفی تدوین استراتژی:
در نگرش توصیفی تأکید بر اقدام بهموقع و منطبق با شرایط جاری و تقریباً اعمال تدابیر غیررسمی و خلقالساعه است. به عبارت دیگر طرفداران این نگرش معتقد به اعمال تدابیر غیررسمی، اقتضایی و خلقالساعه میباشند. از دیدگاه مینتزبرگ استراتژی اثربخش یک پدیده خلاقانه است که انسانها سازنده آن هستند و نه فرایندهای برنامهریزی. هر استراتژی یک نوآوری است. لذا وی معتقد است که این نگرش دربرگیرنده مکاتب کارآفرینی، ادراکی، یادگیری، قدرتگرایی، فرهنگی و محیطی، است. این مکاتب متکی به اقدام بهموقع و منطبق با شرایط جاری و تقریباً اعمال تدابیر غیررسمی هستند. مکاتب زیر در این گروه قرار دارند:
مکتب کارآفرینی[4]: این مکتب ریشه در درک شهودی، قضاوت و تجربه دارد و بر همین اساس نوع خاصی از استراتژی را مورد توجه قرار میدهد که مبتنی بر شخصیتگرایی و عناصر رهبری بوده و چشمانداز و نگرش سازمان در آینده را روشن میسازد. این مکتب در بستر تئوریهای نئوکلاسیک بهعنوان راهحلی برای اجتناب از شکستهای اقتصادی توسعه یافت. پدیده رایج در این مکتب رهبری است و بر این اساس کلید موفقیت و قدرت سازمان به دست رهبران اجرایی قرار دارد. ویژگی این رهبران توانایی خلاقیت، نوآوری و شکار فرصتها است. در مکتب کارآفرینی فرایند با محوریت مدیر ارشد اجرایی انجام میشود، ولی بر خلاف مکتب برنامهریزی، مبنای کار شهود است.
مکتب ادراکی[5]: در این مکتب استراتژی بهعنوان یک نگرش مطرح شده و چگونگی ارتباط استراتژیست با اطلاعات محیطی را نشان میدهد. بر مبنای این مکتب تنظیم استراتژی فرایندی اقتضایی است. با استناد به این مکتب میتوان آنچه را که در ذهن افراد میگذرد را همانگونه که ایشان میاندیشند، مطرح ساخت. در این مکتب، شناخت یک فرایند ذهنی به منظور ساخت و توسعه استراتژی، همانند تفسیرهای خلاق، جهت به تصویر کشیدن واقعبینانه واقعیتها صورت میگیرد. بر اساس این مکتب، استراتژی در ذهن استراتژیست شکل میگیرد و لذا استراتژیها بهعنوان چشماندازها، شکلها، مفاهیم، نقشهها و چارچوبهایی پدید میآیند که چگونگی برخورد مدیران با دروندادهای محیطی خود را شکل میدهند. شکلگیری استراتژی در یک فرایند ذهنی، تحت تأثیر باورها و آنچه در گذشته در ذهن طراحان استراتژی نقش بسته است صورت میگیرد.
مکتب یادگیری[6]: فرایند تنظیم استراتژی فرایندی توأم با یادگیری عمومی است و لذا نیازی به اعمال قدرت و یا تحمیل استراتژی در کل سازمان نیست. در این مکتب، اینکه چه کسی به تنظیم استراتژی میپردازد، مهم نیست بلکه این موضوع که آنها چگونه این کار را انجام میدهند مهم است. این مکتب واقعیتهایی را که سازمانها در شرایط پیچیده و پویا با آن مواجه هستند را دنبال میکند. این مکتب بر تکوین استراتژیها تأکید دارد. طراحان استراتژی در طول زمان یاد میگیرند. از تمام مکاتب توصیفی، تنها مکتب یادگیری توانسته است جایگاه واقعی پیدا کرده و بر حوزه استراتژی تسلط یابد. این مکتب در بستری از نظریاتی چون استراتژی گامبهگام گسسته لیندبلوم[7]، استراتژی گامبهگام منطقی کوئین[8]، استراتژیهای خودجوش مینتزبرگ[9] توسعه یافته است، این مکتب با مکاتب قبلی کاملاً متفاوت است و در آن استراتژیها پدیده خودجوشی دانسته میشود که در سراسر سازمان ممکن است پدیدار گردد و در بسیاری از موارد در حین اجرا رفتهرفته تکامل مییابد.
مکتب قدرت[10]: بر اساس این مکتب شکلدهی استراتژی در قالب فرایند نقد و بررسی حاصل میشود. فرایند شکلدهی استراتژی از دیدگاه این مکتب، مدیریت، کنترل و جهتدهی مناسب قدرتهای اعمالشده از جانب عوامل داخلی و خارجی است، بهنحویکه منجر به تحقق اهداف سازمان شود. هدف از کاربرد کلمه قدرت در این مکتب توضیح و تشریح مراتب تأثیر و نفوذ است که از دو حوزه داخلی و خارجی نشأت میگیرد. قدرت خرد، قدرتهای درون سازمان که به طرق مختلف مانند مقاومت در برابر تغییر، عدم توجه به قانون، تعارض و... ظاهر میشود. قدرت کلان ناشی از اعمال قدرت عوامل خارجی و محیطی از جمله شرکتها و سازمانهای هم هدف (رقبا)، ذینفعان و... است. ایجاد استراتژی یک فرایند سیاسی است، زیرا فرض بر آن است که سازمان متشکل از افراد یا ائتلافهایی با علایق متضاد است و استراتژی باید مطابق با علایق قویترین گروه باشد.
مکتب فرهنگی[11]: بر اساس این مکتب، ساخت استراتژی بهمثابه یک فرایند که ریشه در نیروهای اجتماعی و فرهنگی دارد، معرفی میشود در این مکتب، شکلگیری استراتژی حاصل توافق گروهی و آرمان مشترک سازمانی است. بهعبارتدیگر ساخت استراتژی حاصل فرایند تعاملات اجتماعی است که بر پایه عقاید و درک مشترک اعضای سازمان بنا شده است.
مکتب محیطی[12]: تمرکز این مکتب بر نیروهایی است که در بیرون سازمان مجموعه را تحت تأثیر قرار میدهند. برخلاف مکاتب دیگر که از این نیروها بهعنوان عوامل تأثیرگذار یاد میکنند، در این مکتب، عوامل خارجی بازیگران و نقشآفرینان اصلی صحنه هستند. بر مبنای این مکتب تغییرات و تحولات محیطی هستند که شکلگیری استراتژی را امکانپذیر ساخته و سازمانها را مجبور به اتخاذ استراتژی صحیح میکند. سازمانها آن کاری را انجام میدهند که محیط به ایشان دیکته میکند و این در حالی است که نتوانند بر محیط تأثیرگذار باشند. در این مکتب تشکیل استراتژی فرایند واکنشی در مقابل محیط است و محیط عامل اصلی شکلگیری استراتژی است.
تعاریف استراتژی به اجزاء از دیدگاه صاحبنظران بهطور خلاصه در جدول زیر نشان داده شده است.
تعاریف استراتژی در مکاتب مختلف
نگرش به استراتژی | مکاتب زیرمجموعه | تعریف استراتژی | صاحبنظر |
تجویزی | طراحی | بهعنوان یک فرایند مفهومی | کریستنسن، آندروز و گاث |
برنامهریزی | به عنوان یک فرایند رسمی | ایگور آنسوف |
موقعیتیابی | به عنوان یک فرایند تحلیلی | مایکل پورتر |
توصیفی | کارآفرینی | به عنوان یک فرایند تخیلی و بینشی | ژوزف شومپیتر |
ادراکی | به عنوان یک فرایند ذهنی و فکری | هربرت سایمون، ماکرایداکیس |
یادگیری | به عنوان یک فرایند نوظهور | چالز لیندبلوم، جیمز برایان کویین |
قدرتگرایی | به عنوان یک فرایند مذاکره | مک میلان، سارازین، پتی گرو، باور و داز |
فرهنگی | به عنوان یک فرایند جمعی | جان ادواردز، فیرسیروتو، ریگر |
محیطی | به عنوان یک فرایند واکنشی | هانان و فریمن |
مکتب پیکربندی (تلفیقی)[13] تدوین استراتژی
طرفداران این مکتب به دنبال گونهای مجتمع و یکپارچگی هستند و لذا اجزاء و عناصری از مکاتب گوناگون را به کار میگیرند. این مکتب دو جنبه دارد. یکی به حالت و وضعیت سازمان و محیط بیرونی سازمانی برمیگردد که به شکلدهی معروف است و جنبه دیگر مرتبط با فرایند اتخاذ استراتژی است که با واژه تدوین بیان میشود. لذا این مکتب از دو دیدگاه بحث میشود، دیدگاه اول در ارتباط با ابعاد مختلفی از یک سازمان است که تحت چه شرایطی خاص با هم ترکیب میشوند تا «حالتها»، «مدلها» یا «انواع موردنظر» را ایجاد کنند. دیدگاه بعدی مربوط به این میشود که چگونه این حالات مختلف پشت سر هم چیده میشوند تا مراحل و چرخههای عمر سازمانی را تعیین کنند. این مکتب ترکیبی از سایر مکاتب است. فرایند تشکیل استراتژی را یکی از تغییر حالتها توصیف میکند که بخش عمدهای از ادبیات تجویزی است و مهارت را بر «تغییر استراتژیی» متمرکز میکند.
حسن عباس زاده – رئیس برنامه ریزی انرژی
منابع :
1. حاجیپور، بهمن و ناجی، ماجد. (1390). گونهشناسی شکلگیری استراتژی در سازمانهای دولتی فعال در عرصه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران. مجله اندیشه مدیریت راهبردی، سال پنجم، شماره اول
2. حسنبیگی، ابراهیم. (1390). مدیریت راهبردی. تهران: انتشارات سمت
3. اعرابی، سیدمحمد و دهقان، نبیاله. (1390). روشهای تحقیق در مدیریت راهبردی. فصلنامه راهبرد، شماره60
4. علیاحمدی، علیرضا؛ فتحالله، مهدی و تاجالدین، ایرج. (1385). نگرشی جامع بر مدیریت استراتژیک. تهران: انتشارات تولید دانش
5. اعرابی، محمد و رشنوادی، یعقوب. (1387). روش و مطالعات کیفی در حوزه راهبردی. ماهنامه نگرش راهبردی، شماره 93 و94
6. .... Mintzbe. H., Lample. J. (1988). Stratege safari.London: Prentice, hall
[4] Entrepreneurial School
[13] Configuration School