در مقابل امروزه بهره وری نیروی انسانی و نقش مهم آن در جهت پیشرفت و نیل کشورهای جهان به مقاصد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی از جمله مباحث مهم امروز محافل مدیریتی است و دولتها و سازمانها سعی می کنند با به کارگیری روش ها و فنون مناسب هر چه بیشتر خود را به این شاخص ها نزدیک کنند.
بر همین اساس، دهه پایانی قرن بیستم را عصر توانمندسازی سرمایه های انسانی نامیدهاند[1]. از سوی دیگر، در سالهای اخیر بسیاری از سازمانها سعی کرده اند ابعاد کمی و کیفی بهره وری نیروی انسانی را افزایش دهند تا در محیط رقابتی و با کمبود منابع بتوانند به طور موثر خود را اداره کرده و بقای خود را تضمین کنند.
با این وجود بهره وری نیروی انسانی پدیده پیچیده ای است که به عوامل متعددی بستگی دارد. در نتیجه سازمان ها برای موفقیت در بهره وری سرمایه انسانی باید عوامل متعددی را مدنظر قرار دهند. از جمله عواملی که می توانند به طور بالقوه بر این مفهوم اثرگذار باشند سرمایه فکری و سرمایه فرهنگی است.
اصطلاح سرمایه فکری و سرمایه فرهنگی در همپوشانی همه دارایی ها، منابع مشهود و غیرفیزیکی یک سازمان است که شامل فرآیندها، ظرفیت نوآوری و دانش ضمنی و آشکار اعضای آن و شبکه همیاران مورد استفاده قرار می گیرد.[2]چند دهه بیشتر از طرح مفهوم سرمایه فرهنگی نمیگذرد اما این مفهوم تاثیر چشمگیری بر جامعه شناسی نهاده است، زیرا فرهنگ را در مرکز تحقیقات راجه به قشربندی وارد کرده است.
همچنین، سازمان ها برای حفظ و استمرار خود و برون رفت از چالش های محیط اطراف خود که مشخصه بارز آن افزایش پیچیدگی و پویایی است، نیازمند توسعه، تقویت و توانایی های درونی هستند که این از طریق مبانی دانش سازمانی و سرمایه فکری که به عنوان استراتژی پایدار سازمان ها تشخیص داده شده است میسر می گردد.
متغیر مهم دیگر مسولیت پذیری اجتماعی است. ظهور اقتصاد مبتنی بر توانایی و الزامات اجتماعی- اقتصادی و گرایش نظام آموزش عالی برای حرکت در جهت جامعه دانش محور را طلب می کندتا مفاهیم دیگری از جمله نظریه مسوولیت پذیری اجتماعی برای تحلیل و شکل گیری بخشی از مهارت های پایه که همان مهارت های اجتماعی مورد نیاز نیروی انسانی به عنوان یکی از کانون های رشد و توسعه نظام آموزش عالی است، مورد توجه قرار گیرد.
مسوولیت اجتماعی سازمان موضوع حساسیت برانگیز و رو به توجه در سال های اخیر بوده و عامل اساسی بقای هر سازمان محسوب می شود. طرفداران مسوولیت اجتماعی استدلال میکنند، سازمانهای بزرگ نه تنها برای پاسخگوئی به نیازهای سهامداران، بلکه برای تامین نیاز ذینفعان از جمله جامعه، مشتریان، تامینکنندگان و کارمندان باید مسوولیت اجتماعی را به عنوان کلید راهبردی در سازمان گسترش دهند.
سرمایه فرهنگی
سرمایه فرهنگی مفهوم جامعه شناختی دارد که نخستین بار توسط بوردیو در اوایل دهه 1960 به کار برده شد. قبل از این زمان، مفهوم سرمایه تنها برای سرمایه انسانی و سرمایه طبیعی باز تولید شده به کار می رفت، اما بعدها مفهوم سرمایه به حوزه فرهنگ و هنر هم راه یافت و مفهوم سرمایه فرهنگی به وجود آمد.
بوردیو در نظریه کنش خود هدف از طرح مفهوم سرمایه فرهنگی را ارائه ساز و کار پیچیده ای می داند که از طریق آن نهادهای آموزشی موجب بازتولید نحوه توزیع سرمایه فرهنگی می شوند و به دنبال آن بازتولید ساختار فضای اجتماعی با به عبارت دیگر بازتولید ترکیب طبقات اجتماعی انجام می گیرد.
سرمایه فرهنگی به شیوه های فرهنگی خاص که در روند آموزش های رسمی و خانوادگی افراد تثبیت شده است اشاره دارد و نیز ظرفیت شناخت افراد در کاربرد لوازم فرهنگی را در بر می گیرد. سرمایه فرهنگی مشتمل بر کفایت زبانی، فرهنگی و مهارت در فرهنگ طبقات بالاتر است.
سرمایه فرهنگی یعنی قدرت شناخت قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی در هر فرد که دربرگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شده در فرد انباشته می شود. سرمایه فرهنگی به عنوان یک دارایی تلقی می شود که مجسم کننده یا تامین کننده ارزش فرهنگی علاوه بر هر گونه ارزش اقتصادی است که می تواند داشته باشد.
سرمایه فرهنگی یعنی داشتن ذائقه های دارای پرستیژ و توانایی درک و شناخت اشیا یا سبک های هنری که دارندگان اقتدار فرهنگی به آنها اهمیت می دهند.
سه منبع عمده سرمایه فرهنگی بوردیو عبارتند از: پرورش خانوادگی، آموزش رسمی و فرهنگ شغلی. انباشت سرمایه فرهنگی در افراد از طریق این سه منبع سبب بروز تفاوت هایی در دارندگان سرمایه فرهنگی و کسانی می شود که فاقد آن هستند.
از دیدگاه بوردیوسرماه فرهنگی می تواند به سه صورت تجلی یابد؛ سرمایه فرهنگی تجسم یافته که این سرمایه به بدن و ذهن فرد پیوسته و به تلاش ها و سرمایه گذاری شخصی فرد وابسته است. سرمایه فرهنگی تجسم یافته نوعی ثروت بیرونی است که به عنوان بخش جدایی ناپذیری از فرد درآمده است، این همان بخشی است که بوردیو آن را در ابعاد سرمایه فرهنگی همراه با تولید می نامد که نمی توان آن را از طریق هدیه، خرید یا مبادله با دیگری منتقل کرد. این نوع سرمایه، یه صورت آمادگی های مداوم ذهن د جسم تجلی می یابد.
صورت دوم سرماه فرهنگی عینیت یافته است که لازمه آن وجود سرمایه فرهنگی نجسم یافته است؛ یعنی باید امکانات لازم همراه با افراد واجد شرایطی که لازم و ملزوم یکدیگرند شکل بگیرند تا اط طریق آن سرمایه فرهنگی عینیت یافته نمود یابد.
این نوع سرمایه فرهنگی از بدیهی ترین و آشکارترین انواع سرمایه فرهنگی است که افراد جامعه می توانند از آن بهره من شوند و بیشتر در کالاها و اشیای مادی تجسم می یابد، و از ویژگی های بارز آن قابل انتقال بودن است. بدین رو، این نوع سرمایه به نوعی در شکل اقتصادی هم مطرح است. به طور خلاصه شاید بتوان گفت که به تمامی اشیا و کالاهای فرهنگی، سرمایه فرهنگی عینی می گویند.
در نهایت سرماه فرهنگی نهادی که عینیت بخشیدن به سرمایه فرهنگی، از طریق مدارک دانشگاهی و تحصیلی است و خارج از دارایی های مادی و عینی فرهنگی و سرمایه تجسمی و بیولوژیکی واقعیت پیدا می کند. این کار از طریق کسب عناوین تحصیلی که به صورت قانونی و نهادی تایید شده است، حاصل می شود.
سرمایه فکری
واژه سرمایه فکری از دهه 1990 به طور گسترده توسط جان کنت گالبریس به کار برده شد.[3]در این تعریف اقدام فکری چیزی فراتر از مفهوم تفکر به عنوان تفکر محض است و به کارگیری این نگرش به این معناست که سرمایه فکری فرآیندی ایدئولوژیک و پویاتر از شکل ثابت سرمایه است.
سرمایه فکری یک مفهوم چند رشته ای است و فهم و درک آن در رشته های مرتبط با کسب و کار و تجارت متنوع است. در تعریف سرمایه فکری می توان بیان کرد که قابلیت های منابع غیرملموس برای ایجاد و نگهداری مزیت رقابتی است. در واقع سرمایه فکری، دانش موجود در سازمان است و در دو سطح فردی و سازمانی مطرح می شود که سطح فردی شامل دانش، مهارت و استعداد است و سطح ساختاری مواردی مانند پایگاه داده خاص هر مشتری، فناوری، روش ها و فرآیندهای سازمانی و فرهنگ را در بر می گیرد.
در مجموع می توان گفت که سرمایه فکری نماینده مجموعه دارایی های ناملموسی است که همچنین به عنوان دارایی های دانش معروفند. این نوع سرمایه فراهم کننده یک پایگاه منابع جدید است که از طریق آن سازمان می تواند به رقابت بپردازد و شامل آن بخش از کل سرمایه یا دارایی شرکت است که مبتنی بر دانش بوده و شرکت دارنده و مالک آن به شمار می آید.
استوارت (1997)، سرمایه فکری را از لحاظ منابع سازمانی، مربوط به ثروت آفرینی از راه سرمایه گذاری در دانش، اطلاعات، دارایی فکری و تجربه تعریف می کند.[4] از نظر استوارت سرمایه فکری دارای ابعاد سرمایه انسانی، ساختاری و مشتری یا رابطه ای است.
سرمایه انسانی پایه سرمایه فکری و عنصر اساسی در اجرای وظایف آن محسوب می شود. سرمایه انسانی به قابلیت ها، مهارت ها و تخصص اعضای انسانی اطلاق می شود که منجر به ایجاد دارایی های با ارزش برای سازمان می شوند.
سرمایه ساختاری شامل همه ذخایر غیر انسانی و دانش در سازمان است که در برگیرنده پایگاه های داده ها، نمودارهای سازمانی، دستورالعمل های اجرای فرآیندها، استراتژی ها، برنامه های اجرایی یا به طور کلی هر آن چیزی است که ارزش آن برای سازمان بالاتر از ارزش های مادی آن باشد. سرمایه ساختاری می تواند به صورت فرهنگ سازمانی، یادگیری سازمانی، فرآیند عملیاتی و سیستم اطلاعات طبقه بندی شود.
سرمایه مشتری یا رابطه ای به عنوان همه منابع پیوند یافته با روابط خارجی واحد تجاری از جمله رابطه با مشتریان، عرضه کنندگان و مشارکت کنندگان در طرح های تحقیق و توسعه تعریف می شود. در حقیقت، سرمایه به کار گرفته شده عاملی برای تبدیل سرمایه فکری به ارزش است. به سرمایه به کار گرفته شده، سرمایه رابطه ای یا سرمایه مشتری می گویند. این سه جز سرمایه فکری دارای وابستگی متقابل هستند. سرمایه فکری از راه ترکیب، بکارگیری، تعامل، یکپارچه سازی و ایجاد تعادل بین سه جزء خود و نیز مدیریت جریان دانش بین آنها، بهترین ارزش ممکن برای سازمان ها را ارائه می کند.
[1]Ghabzee, R. A. (2013). Factors affecting the efficiency of human capital in research centers, Journal of Innovation and Value Creation, 1(3).
[2]Baba Niuoloee, F., Rahimi, Gh. R. &Pahlavani, N. (2012). Comparative evaluation of intellectual capital management inuniversities, Publication in the humanities ingenuity, 1(3).
[3]Cheng, M., Lin, J., Hsiao, T., & Lin, T. (2010). Invested resource, competitive intellectual capital, and corporateperformance. Journal of Intellectual Capital ,11 ( 4): 433- 450.
[4]Stewart, T. A. (1997). Intellectual Capital: The New Wealth of Organizations, Currency Doubleday, N e w York, NY.