زمانی در جامعه ما باور رایج، این بود که زن باید با لباس سفید وارد خانه شوهر شود و با کفن سفید آن را ترک کند. خیلی ها معتقد بودند باید با همه مشکلات را تحمل کرد، ولی امروزه این دیدگاه نزد بسیاری از مردم تغییر یافته و روزبه روز بر تعداد طلاق ها افزوده می شود و زوج ها احساس می کنند که مجبور نیستند تا آخر عمر همدیگر را تحمل کنند. با این حال، همه چیز به اینجا ختم نمی شود. این روزها در بسیاری از موارد طلاق، ناشی از مسایلی است که یک یا دو دهه قبل، حتی باورکردن آن نیز امکان پذیر نبود؛ تنوع طلبی، خیانت، دروغگویی و بسیاری از مسایل دیگر، منشاء و مبداء تعداد قابل ملاحظه ای از طلاق ها شده است؛ اما کم نیستند خانواده هایی که قبل از طلاق قانونی، رویه طلاق عاطفی را در پیش می گیرند. کم نیستند همسرانی که بنا به دلایلی، ترجیح می دهند اسما زن و شوهر، ولی رسما و از نظر فیزیکی از هم جدا باشند و ممکن است ماه ها و حتی سال ها با همدیگر گفتگو نیز نداشته باشند. بسیاری از دانشمندان، طلاق عاطفی را مقدمه ای بر طلاق قانونی می دانند.
خاتمه دادن به ازدواج، چندان ساده نیست و هر فرد از مراحلی عبور می کند تا سرانجام به طلاق قانونی برسد. دانشمندان از شروع طلاق عاطفی تا رسیدن به طلاق قانونی، 5 مرحله مجزا را در نظر می گیرند؛ این 5 مرحله، معمولا یک سال طول می کشد، ولی ممکن است مدت آن در عده ای کمتر و در عده ای دیگر بیشتر باشد. این مراحل، دارای ترتیب خاصی هستند و زوج ها به ترتیب از آنها عبور می کنند تا به طلاق قانونی برسند. زن یا مردی که می خواهد طلاق بگیرد یا درخواست طلاق داده است، (شروع کننده)، اولین مرحله از طلاق را تجربه می کند، آن هم درحالی که هنوز با همسر خود در یک جا زندگی می کند. ولی طرف مقابل (غیرشروع کننده) این مرحله اول را تجربه نمی کند. اولین مرحله بعد از شنیدن کلمه طلاق، با جداشدن جسمی زوج ها از یکدیگر شروع می شود. تفاوت در نوع شروع، باعث تفاوت در مدت زمانی می شود که یک فرد آن را طی می کند و به طلاق قانونی می رسد.
طلاق عاطفی 5 مرحله دارد:
دانشمندان مراحل مزبور در دوران طلاق عاطفی را به شرح زیر طبقه بندی کرده اند:
مرحله اول؛ سرزنش: در مرحله اول، شروع کننده تمرکز خود را متوجه همسر می کند و او را در تمام اتفاق های گذشته، حال و آینده مقصر می داند. در این مرحله، فرد دارای یک تصویر بد و نامناسب نسبت به خود است و ممکن است به راحتی آسیب ببیند. شروع کننده در بیشتر موارد، افسرده و غمگین است و احساس کمبود انرژی می کند و در نظر دوستان و خانواده هم بسیار آشفته به نظر می رسد. خصوصیات و واکنش های رفتاری فرد در مرحله اول، با توجه به اینکه در زمره افراد شروع کننده یا غیرشروع کننده باشد، فرق می کند. در چنین شرایطی، مرد یا زنی که درخواست طلاق داده (شروع کننده)، می خواهد از یک زندگی پر از استرس به آرامش برسد؛ چراکه دچار عصبانیت، افسردگی و ترس است، ولی سعی می کند همه چیز را عادی جلوه دهد. طرف غیرشروع کننده )کسی که درخواست طلاق نداده( هم در این مرحله، شروع کننده را فردی خیره سر و سمج می نامد.
مرحله دوم؛ سوگواری: در این مرحله ،غم و اندوه فراوان بر شروع کننده مستولی می شود. به هر اظهارنظری، واکنش تند نشان می دهد و به شدت در افکار و احساسات خود غوطه ور می شود؛ تمرکز حواس خوبی ندارد، به گونه ای که در انجام کارهای روزمره اش با مشکلاتی مواجه خواهد شد. در این مرحله ،اگر زوج دارای فرزند باشند، به تدریج در انجام مسئولیت هایشان سستی به خرج می دهند و ممکن است یکی از والدین دست روی بچه بگذارد تا شاید همسر از دست داده را دوباره به زندگی مشترک باز گرداند.
مرحله سوم؛ خشم: هرچند خشم در هر مرحله از مراحل 5گانه تظاهر پیدا می کند، ولی از خصوصیات بارز مرحله سوم است. بخصوص نسبت به دوستان و افراد خانواده و بیشترین بخش آن، متوجه همسر می شود. با این حال، ممکن است مرد به تمام زن ها و حتی زن نسبت به تمام مردها حس خشم داشته باشد. در این مرحله، شروع کننده خود را محق می داند که عصبانی شود و همسرش باید تاوان اعمالش را پس دهد و آزار و اذیت شود. حتی گاهی بی دلیل نسبت به فرزندان خود حساسیت های بی مورد دارد و به آنها پرخاش و توهین می کند ،ولی با این حال در پشت این چهره، ترس های بسیاری نهفته است؛ چگونه می توانم تنها زندگی کنم؟ توانایی گذران زندگی را دارم؟ می توانم از خودم حمایت کنم؟ آیا موفق به پیداکردن شخص دیگری خواهم شد؟ و...
مرحله چهارم؛ تنهایی: بسیاری از افراد بعد از دوران بلوغ، احساس می کنند تنها هستند. به تدریج، شروع کننده، شخصیت خود را طوری تطابق می دهد که گویی دیگر نیازی به همسر ندارد. مرد یا زن سعی می کنند به خود اطمینان پیدا کنند و تصمیم نهایی را بگیرند. آنها در این مرحله، خودشان را بازسازی می کنند و تصویرشان از خود، نسبت به مرحله اول، خیلی بهتر می شود.
مرحله پنجم؛ بازگشت به زندگی: ورود مجدد به زندگی، آخرین مرحله از فرایند طلاق قانونی است. مرد یا زن احساس می کنند که دوباره کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند. در این مرحله فرد می تواند برنامه ریزی درازمدت انجام دهد. اگر هر دو در این مرحله قرار داشته باشند، به ندرت کارشان به محاکم قضایی کشیده می شود و فرایند طلاق قانونی بدون نیاز به دادگاه تکمیل می شود.
طلاق عاطفی کی رخ می دهد؟
طلاق عاطفی، عموما در سال های نخست زندگی رخ نمی دهد. در سال های نخست، هرقدر هم که معیارهای انتخاب همسر، سطحی باشد، میان زن و شوهر، کشش و علایقی وجود دارد؛ یا حتی اگر علاقه ای در این حد وجود نداشته باشد، امید تغییر شرایط وجود دارد. معمولا طلاق عاطفی از سال های پنجم و ششم زندگی شروع می شود؛ یعنی وقتی که افراد امید به تغییر همسر را از دست می دهند و البته از طلاق رسمی هم ناامید هستند ، بنابراین به تدریج فاصله میان آنها بیشتر و بیشتر می شود.
در طلاق های عاطفی، اینگونه نیست که لزوما دو نفر هیچ ارتباط عاطفی ای با یکدیگر نداشته باشند. در نوعی از طلاق عاطفی با توجه به تغییر موقعیت و تغییرات خلقی و روانی مقطعی، ممکن است رابطه بین زوج بهبود پیدا کند؛ یعنی میزان عدم علاقه، کاهش پیدا کند، اما این بهبود، موقت است و با تغییر شرایط، دوباره وضعیت به حالت قبلی برمی گردد تا جایی که دیگر روابط زناشویی آنها حذف می شود و آنها تنها به عنوان دو همخانه در کنار یکدیگر زندگی می کنند.
ریشه طلاق عاطفی
اختلافات زوج های جوان، دلایل متعددی دارد؛ هرچند برای همه اختلاف ها نمی توان عدم آموزش مهارت های زندگی به جوانان را به عنوان مهمترین دلیل مطرح کرد، اما مواردی چون رابطه صحیح کلامی و مهارت های لازم برای سخن گفتن و بیان خواسته ها، از جمله موضوعاتی است که در قالب مهارت های زندگی قرار می گیرند که بیشتر جوانان ما فاقد آن هستند و همین امر، تاثیر فراوانی در بروز اختلافات دارد، اما بخش عمده ای از اختلاف ها به دلیل انتخاب های نادرست است، زیرا با وجود مد شدن زندگی رمانتیک در بسیاری مناطق، هنوز هم ازدواج در ایران امری است که در دایره خانواده انجام می شود؛ نه فرد و نه خانواده او هیچ آموزشی در این باره ندیده اند و همه براساس سلیقه خود در این باره اقدام می کنند.
وابستگی های اقتصادی و اجتماعی زوج به یکدیگر و همچنین داشتن فرزند، باعث می شود دو نفر پس از طلاق عاطفی هم امکان خاتمه دادن به پیوند زناشویی را نداشته باشند. مثلا زن، خانه دار فکر می کند در صورت طلاق رسمی، نمی تواند از نظر اقتصادی مستقل زندگی کند یا برای جلوگیری از آسیب به فرزندش، طلاق نمی گیرد، اما گاهی به دلیل نگرش منفی جامعه نسبت به طلاق، طرفین اقدام به طلاق رسمی نمی کنند.
شاید فکر کنید حفظ چنین زندگی از هم گسیخته ای خیلی کم خطرتر از تجربه جدایی واقعی است، اما حقیقت آن است که طلاق عاطفی می تواند بسیار خطرناک تر از طلاق رسمی باشد. طلاق عاطفی، فشار عاطفی زیادی به زوج وارد می کند. این مشکل، افسردگی، اضطراب، پریشانی را در پی دارد و بنیان خانواده را سست می کند و احتمال خیانت به همسر را افزایش می دهد.
در طلاق عاطفی، همسران هیچ حس نشاط و درک متقابلی ندارند و در واقع ، به اجبار زیر یک سقف زندگی می کنند. در چنین خانواده ای، زوج مجبورند بدون تفاهم، زیر یک سقف زندگی کنند، چون نیاز مالی، حضور بچه ها و ترس از قضاوت های اجتماعی، مانع تصمیم گیری جدی برای روشن کردن تکلیف زندگی می شود، بنابراین، اختلاف بین زوج به تدریج باعث دوری و سرخوردگی آنها می شود و طلاق عاطفی پیش می آید. طلاق عاطفی باعث می شود میزان اعتماد افراد به یکدیگر کم و نسبت به یکدیگر دچار سوء تفاهم شوند. افراد خانواده مدام دچار اشتباه شده و به دلیل نداشتن تکیه گاه و مأمن جدی در زندگی احساس یأس و سرخوردگی می کنند و با انواع بیماری های روان تنی روبرو می شوند.
چه باید کرد؟
اگر درگیر چنین زندگی ای هستید، سعی کنید با مراجعه به مشاور، مشکلتان را حل کنید. باید مشکل، ریشه یابی و حل شود و زوج به طرف تفاهم عاقلانه پیش روند؛ یعنی هر دو طرف بخواهند تغییر کنند و سطح انتظارات را پایین بیاورند. دست و پا زدن در تعلیق، نتیجه ای جز اصطکاک و از بین بردن جسم و روان شما و فرزندانتان ندارد. پس حتما از مشاور کمک بگیرید.
دکتر محمدرضا صفری نژاد/رییس انجمن علمی سلامت خانواده