این مقاله نتایج مطالعات مختلف انجام شده در مورد تجارب 9 کشور- بلژیک، کانادا، آلمان، جمهوری کره، پرو، فیلیپین، آفریقای جنوبی، بریتانیای کبیر و ایالات متحده آمریکا- را نشان می دهد.[1]
نتایجی که در این مقاله آورده شده است نشان می دهد که چگونه آموزش و بازآموزی می تواند بخش مهمی از استراتژی های پاسخ دهی موثر به بحران باشد؛ اگرچه در غیاب اثرات ارزیابی، این یافته ها باید به صورت مشروط در نظر گرفته شوند، با این وجود معیار مناسبی را برای ارزیابی عوامل پشت این موفقیت و سختی های اجرای چنین اقداماتی ارائه می دهند.
توصیه سازمان بین المللی کار (ILO) در مورد آموزش در طول دوره بحران بزرگ چه بوده است؟
از زمان شروع بحران اقتصادی در سال 2008، سازمان بین المللی کار (ILO) به کشورهای عضو کمک کرده است تا راه هایی را برای کاهش هزینه های اقتصادی و اجتماعی پیدا کنند و بهبود بر مبنای اشتغال را سرعت بخشند. در سال 2009، سازمان بین المللی کار معاهده مشاغل جهانی (GJP) را مطرح کرد، که بر اساس آن مجموعه ای از اقدامات سیاستی به منظور تحریک بهبود اقتصادی را پیشنهاد می دهد که تمرکز اصلی آن بر روی سرمایه گذاری، اشتغال و تامین اجتماعی است.
در میان این موارد سرمایه گذاری بر روی مهارت های نیروی کار –برای کمک به افراد در حین انجام کار، برای حذف یا حداقل کردن از دست رفتن مشاغل و آماده کردن نیروی انسانی برای انجام تعهدات جدید در آینده از همه مهم تر است.
معاهده مشاغل جهانی (GJP) بر این نکته مهم تاکید می کند که باید به هدفگذاری این تلاش ها توجه ویژه ای شود تا به سوی افرادی معطوف شوند که در معرض کنار گذاشته شدن از بازار نیروی کار قرار دارند، و طراحی و اجرای اقدامات آموزشی را از طریق دیالوگ اجتماعی پیگیری کنند.
آیا برنامه های آموزش و بازآموزی می توانند در طول رکود اقتصادی راهگشا باشند؟
برنامه های آمووزش و بازآموزی نیروی کار تبدیل به عوامل مهم سیاست های مربوط به بازار نیروی کار شده اند تا با فشارهای وارده بر این بازار مقابله کنند.[2] این برنامه ها هدفشان این است که افراد را در مشاغلشان نگه دارند و همچنین کمک می کنند تا راهی برای اشتغال کسانی که بیکار شده اند پیدا شود.
سیاستگذارارن و فعالان اجتماعی دریافته اند که برنامه های آموزشی و بازآموزی در طول دوره بحران اقتصادی می توانند:
· به عنوان اهرمی برای ثبات اقتصادی کار کنند؛
· برای پوشاندن شکاف مهارت های بنیادی وارد عمل شوند؛
· تضمین کنند که افراد بیکار با بازار نیروی کار در ارتباط باشند.
در طول دوره بحران اقتصادی سوال اساسی که در این زمینه به وجود می آید این است که: آموزش برای چه؟ اما سوال دیگری نیز دارای اهمیت حیاتی است: چگونه آموزش می تواند بخش مهمی از یک بسته مکفی برای بازار نیروی کار باشد که بتواند به طور موثر نیازهای کارگران و کارفرمایان را به طور همزمان برطرف کند.
این ماهیت بحران های اقتصادی است که دولت ها در همه سطوح باید نوعا در محدوده بودجه خود اقدام کنند، تا بدین ترتیب منافع حاصل از آموزش را به طور قطعی توضیح دهند.
چگونه تجارب گذشته و فعلی باعث شده است که کشورها از برنامه های آموزش و بازآموزی به عنوان بخشی از پاسخ شان به بحران اقتصادی استفاده کنند؟
نه تنها اقتصادهای توسعه یافته، بلکه کشورهایی با درآمدهای پایین و متوسط به تدریج برای مقابله با اثرات رکودهای ادواری بر روی اشتغال آماده شده اند. در طول سه دهه گذشته، پاسخ دولت ها به شوک های اقتصادی به کرات شامل برنامه های آموزشی بوده است.
ظرفیت ابزاری دولت ها و فعالان اجتماعی برای انجام اقداماتی در جهت توسعه مهارت ها و حفظ شغل همگام با تغییرات ساختاری در بازار نیروی کار متحول شده است. جدول 1 مروری بر تغییرات عمده در تمرکز برنامه های آموزشی در طول این دوره را نشان می دهد.
مهارتی که در طول سال های متمادی به دست آمده است سیاست گذاران را مهیا کرده است تا با اثرات منفی بحران بزرگ اقتصادی بر روی اشتغال مقابله کنند. اکثر دولت ها بر روی استفاده موثرتر و به موقع از منابع در دسترس تمرکز کرده اند و تمایل دارند که برنامه های فعلی اشتغال و آموزش را اتخاذ کنند، تغییر جهت دهند و توسعه دهند، تا اینکه بخواهند در صورت اضطرار برنامه های جدیدی را ابداع کنند.
تجربه کشورها در پاسخگویی به بحران اقتصادی و اشتغال که در سال 2008 شروع شد، چشم اندازهای جدید و مهمی را به این بحران های اضافه کرده است. این چشم اندازها در شش طرح کلی مطرح شده اند.
1. تاثیر ادوار اقتصادی بر روی برنامه های آموزشی
2. مزیت های طرح های آموزش در حین کار
3. ارائه برنامه های آموزشی جامع و ادغام شده
4. مشارکت بخش های عمومی و خصوصی
5. ارتباط آموزش با میزان تقاضا در بازار نیروی کار
6. اهمیت فواید هدفگذاری برنامه های آموزشی
جدول 1- تحولات برنامه های آموزشی مشاغل که با تغییرات ساختاری در بازار نیروی کار هدفگذاری شده است ( از دهه 1980 تا اوایل دهه 2000)
منبع: Hansen, 2012